سفر به كرمان
چهارشنبه (2 بهمن 1392) شب حدوداي ساعت 9 به كرمان رسيديم. پدر و مادر شوهرم هم از صبح چهارشنبه اومده بودن كرمان .
صبح پنج شنبه رفتيم بازار كرمان
ناهار رو هم تو يه رستوراني داخل بازار خورديم. نارون جونم كه طبق معمول داخل رستوران زياد غذا نخورد و فقط يكم برنج و ماست خورد.
....................................................................................................................
صبح جمعه براي ديدن باغ شاهزاده به ماهان رفتيم. اون روز هوا سردتر از روزاي قبل بود و كلا هواي ماهان هم سردتر از هواي كرمان بود.
من هميشه موقع غذا خوردن مجبورم مرغ سفارش بدم تا نارون با ماست بتونه يكم غذا بخوره . تازه اونم با كلي ناز و ادا ميخوره. ولي لب به كباب نميزنه . حتي حاضر نيست امتحان كنه ببينه مزش چجوريه. اون روز هم طبق معمول من مرغ خوردم و بقيه كباب.
كلا بچم خيلي قانعه. يكم نون بديم دستش ديگه چيزي ازمون نميخواد.
اون شب شوهرم مجبور شد بخاطر مسائل كاري برگرده بسمت ايرانشهر ولي من و نارون بهمراه پدر و مادر شوهرم مونديم كرمان تا صبح يكشنبه راهي ايرانشهر بشيم.
.......................................................................................................................
شنبه صبح رفتيم به يك فروشگاه لباس. من هيچ خريدي نكردم. نارون حسابي شيطوني كرد تو فروشگاه و من فقط داشتم دنبالش ميدوئيدم. حسابي خسته شده بود.
عصر هم جايي نرفتيم.
......................................................................................................................
صبح يكشنبه (6 بهمن 1392) راهي ايرانشهر شديم.