ناروننارون، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 20 روز سن داره

نارون عزيزم

سفر به كرمان

1392/11/18 18:53
نویسنده : مامان
252 بازدید
اشتراک گذاری

چهارشنبه (2 بهمن 1392) شب حدوداي ساعت 9 به كرمان رسيديم. پدر و مادر شوهرم هم از صبح چهارشنبه اومده بودن كرمان .

 

صبح پنج شنبه رفتيم بازار كرمان

 


 

 

ناهار رو هم تو يه رستوراني داخل بازار خورديم. نارون جونم كه طبق معمول داخل رستوران زياد غذا نخورد و فقط يكم برنج و ماست خورد.

....................................................................................................................

صبح جمعه براي ديدن باغ شاهزاده به ماهان رفتيم. اون روز هوا سردتر از روزاي قبل بود و كلا هواي ماهان هم سردتر از هواي كرمان بود.

 

من هميشه موقع غذا خوردن مجبورم مرغ سفارش بدم تا نارون با ماست بتونه يكم غذا بخوره . تازه اونم با كلي ناز و ادا ميخوره. ولي لب به كباب نميزنه . حتي حاضر نيست امتحان كنه ببينه مزش چجوريه. اون روز هم طبق معمول من مرغ خوردم و بقيه كباب.

كلا بچم خيلي قانعه. يكم نون بديم دستش ديگه چيزي ازمون نميخواد.

 

اون شب شوهرم مجبور شد بخاطر مسائل كاري برگرده بسمت ايرانشهر ولي من و نارون بهمراه پدر و مادر شوهرم مونديم كرمان تا صبح يكشنبه راهي ايرانشهر بشيم.

.......................................................................................................................

شنبه صبح رفتيم به يك فروشگاه لباس. من هيچ خريدي نكردم. نارون حسابي شيطوني كرد تو فروشگاه و من فقط داشتم دنبالش ميدوئيدم. حسابي خسته شده بود.

عصر هم جايي نرفتيم.

 

......................................................................................................................

صبح يكشنبه (6 بهمن 1392) راهي ايرانشهر شديم.

پسندها (1)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (1)

هلیا
14 اسفند 92 21:31