پارك
عصر جمعه 12 آبان حدوداي ساعت 6 با دوست بابا و خانمش رفتيم پارك.
هوا خيلي خوب بود. كمتر شده تو اين شهر يه همچين هوايي رو تجربه كنم.
پارك هم شلوغ بود و خونواده هاي زيادي اومده بودن.
اون شب به نارون جونم خيلي خوش گذشت. كفش هاي صورتيشو پاش كردم و اونم تا تونست راه رفت.
يه وقتايي هم كه خسته ميشد از راه رفتن و گريه ميكرد، آهنگ حسني رو براش ميزاشتم ساكت ميشد.
شام رو هم تو پارك خورديم . تقريبا حدوداي ساعت 10:30 بود كه راه افتاديم طرف خونه.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی