جشن غدير
عصر شنبه 13 آبان حدوداي ساعت 5:30 رفتيم دانشگاه.
بمناسبت عيد غدير جشني برگزار كرده بودند.
نارون از شب قبلش كه رفته بوديم پارك خاطره ي خوبي داشت. كل روز رو هم تا قبل ازينكه بريم دانشگاه خوشحال و سرحال بود.
تو جشن هم بهش خوش گذشت. همين كه از خونه اومده بوديم بيرون براش كافي بود.
من زياد نتونستم سرجام بشينم و برنامه هاي جشن و تماشا كنم. نارون جون دلش نميخواست برنامه ها رو نگاه كنه. نارون جون همش تو بغلم بود و باهاش راه ميرفتم تا گريه نكنه.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی