ناروننارون، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 22 روز سن داره

نارون عزيزم

يادداشت روز 23/9/91

1391/9/26 16:28
نویسنده : مامان
182 بازدید
اشتراک گذاری

سلام ماماني.

 

ببخش منو. چند روزه هيچي ازت ننوشتم تو وبلاگت.

اين روزا خيلي شيطون شدي ماماني. همش يه چيزي ميگيري دستت ميكوبي به صفحه تلويزيون.

همش هم دوست داري تو آشپزخونه باشي و فضولي كني.

ولي در عوض خيلي هم خانم شدي. عاقل بودي داري عاقل تر هم ميشي.

الان حدود دوهفتست رفتارات خيلي فرق كرده. ديگه با ديدن همسايه ها جيغ و داد راه نميندازي...(بزنم به تخته! گوش شيطون كر!) بابا كه از بيرون مياد و درو باز ميكنه اول با دقت نگاه ميكني ببيني كيه بعد ميري نزديك در و مي خندي.

سي دي بي بي انيشتن برات گرفتيم ولي زياد دوسش نداري. همون با ني ني رو ترجيح ميدي.

امروز رفتيم بيرون. هوا ديگه داره سرد ميشه.

بايد از دفعه بعد كه ميريم بيرون كلاهت رو هم بزارم سرت.

هنوز هم با شعرايي كه برات ميخونم خيلي آروم ميشي. مخصوصا شعرهاي مي مي ني.

اين يبوست بد هم كه يه هفته اي ميشه دوباره اومده سراغت. يكشنبه وقت گرفتيم  برديمت دكتر ولي آقاي دكتر خودش مريض بود و نيومد مطب.

تا هفته ديگه خوب نشي دوباره ميبريمت. نميدوني چه زجري ميكشم وقتي ميبينم حالت خوب نيست.

الان هم لالا كردي . منم خستم ماماني. الان ميام پيشت.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)