یادداشت جمعه 4 اسفند 1391
سلام ماماني
.
صبح سه شنبه اول اسفند برديمت واسه واكسن. ولي گفتن واكسيناسيون روزاي دوشنبه و چهارشنبه انجام ميشه . هيچي ديگه اون روز نتونستيم واكسنتو بزنيم. ولي قد و وزن و انجام دادن.
قد: 83 سانت
وزن:12450 گرم
دور سر: 47
فرداش كه چهارشنبه بود صبح قبل ازينكه ببرمت مركز بهداشت گفتن واكسن نداريم و دوشنبه بياريد نيني تونو. حالا تا دوشنبه صبر ميكنم ببينم چي ميشه. شايدم مجبور شيم واكسنتو بريم كرج بزنيم.
همون چهارشنبه بردمت مهد كودك. صبح حدوداي ساعت 9 و نيم بود كه با هم ماشين گرفتيم و رفتيم. شرايط ما رو قبول نكردن. آخه من ميخواستم همونجا پيش شما باشم و باهم برگرديم خونه.
ازونجا با هم پياده رفتيم پارك و يكم سرسره بازي كردي و تو چمن ها راه رفتي. عاشق راه رفتن تو چمن ها هستي.
بعدش هم دوباره ماشين گرفتيم و اومديم خونه. روز خوبي بود. هوا هم خنك بود و نم نم بارون ميومد.
دوباره واسه مهد فرستادنت تلاش ميكنم. ببينم چه نتيجه اي ميگيرم.
امروز كه دارم اين مطلبو مينويسم جمعه 4 اسفنده
ديروز صبح من و بابايي و شما رفتيم بيرون. كلي راه رفتي ماماني. يه وقتايي هم كه خسته ميشدي همش ميخواستي بياي بغل من. چند جا كار داشتيم . شما رو هم خيلي خسته كرديم از بس از يه جا به جاي ديگه رفتيم.
بليط هم گرفتيم .