تفتان
جمعه 28 مهر رفتيم تفتان. ساعت 4 صبح از خواب بيدار شديم. نارون و ساعت يه ربع به 5 از خواب بيدار كردم. تا بيشتر بخوابه. همزمان با بيدار كردنش براش سي دي با ني ني گذاشتم كه گريه نكنه. ساعت 5 صبح دم در بوديم و يه ده دقيقه اي طول كشيد تا اتوبوس بياد. يه تعداد از همسايه ها هم بودن. اتوبوس كه حركت كرد بين راه هم چند نفر ديگه سوار شدن و حركت كرديم به سمت تفتان. يه دو ساعتي طول كشيد تا برسيم. نارون جونم بيشتر مسير و خواب بود. يه نيم ساعتي مونده بود برسيم به تفتان كه بيدار شد. اولش زياد اذيت نكرد ولي يه مدت كه گذشت گريه و بي تابيهاش شروع شد. دختر گلم اين روزا داره همه دندوناش با هم د مياد. خوب حق داره كه گريه كنه و بيتاب باشه. خلاصه رسي...
نویسنده :
مامان
17:24