ناروننارون، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 9 روز سن داره

نارون عزيزم

تفتان

جمعه 28 مهر رفتيم تفتان. ساعت 4 صبح از خواب بيدار شديم. نارون و ساعت يه ربع به 5 از خواب بيدار كردم. تا بيشتر بخوابه. همزمان با بيدار كردنش براش سي دي  با ني ني گذاشتم كه گريه نكنه. ساعت 5 صبح دم در بوديم و يه ده دقيقه اي طول كشيد تا اتوبوس بياد. يه تعداد از همسايه ها هم بودن. اتوبوس كه حركت كرد بين راه هم چند نفر ديگه سوار شدن و حركت كرديم به سمت تفتان. يه دو ساعتي طول كشيد تا برسيم. نارون جونم بيشتر مسير و خواب بود. يه نيم ساعتي مونده بود برسيم به تفتان كه بيدار شد. اولش زياد اذيت نكرد ولي يه مدت كه گذشت گريه و بي تابيهاش شروع شد. دختر گلم اين روزا داره همه دندوناش با هم د مياد. خوب حق داره كه گريه كنه و بيتاب باشه. خلاصه رسي...
6 آبان 1391

اين روزهاي نارون

ا مروز سه شنبه 25 مهر 1391 هستش.  اين روزا نارون خيلي علاقه به راه رفتن نشون ميده. همش دست من يا باباش رو ميگيره و وادارمون ميكنه كه باهاش راه بريم. اصلا هم خسته نميشه. اينقد بايد باهاش تو خونه و ازين اتاق به اون اتاق راه بريم تا خودش خسته بشه و بشينه. صبحها كه از خواب پا ميشه معمولا براش سي دي ميزارم .بعدش هم بهش صبحانه ميدم و باهاش بازي ميكنم. سعي ميكنم اسم وسايل خونه رو بهش ياد بدم. وسايلي مثل تلويزيون ، ساعت، پنكه، گاز، ميز و يخچال. وقتي اسم وسايل و با صداي بلند ميگم نارون فكر ميكنه دارم باهاش بازي ميكنم و مي خنده . نارون تا الان 11 تا دندون داره. يكي از دندوناش داره خيلي اذيتش ميكنه. لثش ورم كرده و كبود شده و هيچ ا...
25 مهر 1391

يادداشت روز 17/7/1391

امروز دوشنبست. 17 مهر. من و نارون تو خونه بوديم و بابايي رفته بود بيرون خريد. نارون جونم داشت سي دي نگاه ميكرد تا صداي زنگ آيفون و شنيد گفت : بابا .. بابا . اين اولين باري بود كه بطور واضح باباشو صدا كرد. الهي مامان قربونت برههههههههههههه كه داري خانم ميشي. ...
25 مهر 1391

كارايي كه نارون ميكنه

امروز 31 شهريور 91 هستش. نارون جونم  امروز 13 ماهش تموم ميشه و من ميخوام كارايي كه نارون تا الان ميتونه انجام بده رو بنويسم.   شمارش اعداد :‌وقتي از 1 تا 10 ميشمرم نارون عدداي 3 (دِ) .. 6(دي).. 7(هَ) .. 10(ده) رو بلده بگه. صداي حيوونا: به ببعي ميگه بَبي و صداشو هم بلده. ميگه بَ بَ صداي گاوو بلده . دهنشو جمع ميكنه و ميگه موو صداي پيش رو هم بلده. خيلي دوست داره بايسته. تقريبا هر جايي رو ميگيره و رو پاهاش واميسته. موقع نهار خوردن كه هميشه ايستادست . عاشقه دو تا سي دي با ني ني هست كه داره. روزي 2 بار براش سي دي ميزارم با علاقه نگاه ميكنه. زياد علاقه اي به غذا خوردن نداره. تقريبا هر غ...
15 مهر 1391

يادداشت روز 8/7/1391

شنبه 8 مهر 1391 بالاخره نارون هم چهار دست و پا رفت. تا الان فقط رو باسنش جابجا ميشد و حركت ميكرد. همه بهم ميگفتن اين بچه ميخواد يدفعه راه بره و ديگه 4 دست و پا نميره. ...
15 مهر 1391

يادداشت روز 13/7/1391

پنجشنبه 13 مهر 1391   نارون مدت زياديه كه گرفتار يبوسته. هر چي بهش آب و ميوه ميدم فايده اي نداره. روغن پارافين، روغن زيتون، حذف قطره آهن ... همه اينا رو امتحان كردم فايده اي نداشت. امروز به باباش گفتم براش شربت انجير بخره. فوايدش رو تو اينترنت خوندم. خوشبختانه خيلي خوب تاثيرشو نشون داد.شكمش خوب كار كرد.  خدا كنه ديگه يبوست نگيره. واقعا عذاب آوره. ...
15 مهر 1391

يادداشت روز 14/7/1391

جمعه 14 مهر 1391 امروز نارون دستاشو گذاشت زمين و رو پاهاش ايستاد. دو قدم كوچولو برداشت و افتاد رو فرش. خيلي ذوق كردم. اين روزا خيلي تلاش ميكنه بدون كمك گرفتن از كسي يا چيزي رو پاهاش بايسته و راه بره. ...
15 مهر 1391

يادداشت روز 5/7/1391

امروز چهار شنبه 5 مهره . نارون مبل و ميگيره و بلند ميشه و با گرفتن لبه هاي مبل راه ميره. خيلي لذت ميبره ازين كارش. خيلي ميترسم كه بيافته ولي خودش حواسش هست. خيلي با احتياط اين كارو ميكنه. ...
15 مهر 1391