يادداشت روز 23/9/91
سلام ماماني. ببخش منو. چند روزه هيچي ازت ننوشتم تو وبلاگت. اين روزا خيلي شيطون شدي ماماني. همش يه چيزي ميگيري دستت ميكوبي به صفحه تلويزيون. همش هم دوست داري تو آشپزخونه باشي و فضولي كني. ولي در عوض خيلي هم خانم شدي. عاقل بودي داري عاقل تر هم ميشي. الان حدود دوهفتست رفتارات خيلي فرق كرده. ديگه با ديدن همسايه ها جيغ و داد راه نميندازي...(بزنم به تخته! گوش شيطون كر!) بابا كه از بيرون مياد و درو باز ميكنه اول با دقت نگاه ميكني ببيني كيه بعد ميري نزديك در و مي خندي. سي دي بي بي انيشتن برات گرفتيم ولي زياد دوسش نداري. همون با ني ني رو ترجيح ميدي. امروز رفتيم بيرون. هوا ديگه داره سرد ميشه. بايد از...
نویسنده :
مامان
16:28