نارون عزيزم

سلام   امروز پنج شنبه 24 مهره . الان نارون خانم خوابيده و من اومدم بعد از مدتها يكم از نارون بنويسم. الان دخترم 3 سال و 1 ماه و 24 روزشه. يه هفتست كه براش يه دوچرخه قرمز خريديم تا سرش گرم بشه تو خونه. دوچرخه براش بزرگه و خودش نميتونه مستقل و بدون كمك سوارش بشه. من و باباش كمكش ميكنيم و روزي چند بار دور اتاق مي گردونيمش . خيلي هم خوشش مياد. دخترك حدود 6 تا شعر (يه توپ دارم قلقليه- گل همه رنگش خوبه-توپ سفيدم- چشم چشم دو ابرو- اتل متل توتوله- عمو زنجير باف) و 7 تا سوره كوچيك (حمد-اخلاص-كوثر- عصر- كافرون - ناس - فلق) و حفظ كرده و وقتي بهش بگيم بخون ، تند تند شروع ميكنه به خوندن. به فارسي تا 100 بلده بشمره...

اينم باشه بعدا خيلي از عكسها رو ريخته بودم رو لپ تاپ. يعني تقريبا بيشتر عكسها. لپ تاپ و با خودم نياورديم.  الان عكس زيادي ندارم ولي فعلا همين ها رو ميزارم.     ...

بعدا مينويسم.

امروز يكشنبه  11 خرداد 1393 هست. نارون جونم خيلي وقته نيومدم تو وبلاگت و مطلبي ننوشتم. عزيز دلم دو هفته اي ميشه يكم باهات انگليسي كار كردم. حدود 35 تا كلمه روياد گرفتي. بر خلاف تصورم خيلي راحت تونستي ياد بگيري و علاقه هم داري. مياي بهم ميگي: دو يو لايك بي بي انيشتن؟  بعد خودت جواب ميدي: يس، آي لايك. (يعني برام سي دي بي بي انيشتن بزار نگاه كنم.) خيلي هم گير ميدي . وقتي چيزي ازم بخواي امكان نداره كوتاه بياي.   ماماني هوا خيلي گرم شده اين روزا. اصلا نميتونم از خونه ببرمت بيرون. شبا هم كه بيرون ميريم هوا خيلي گرم و سوزانه. حدود سه هفته ديگه تحمل كني ميريم مسافرت . ............... امروز شنبه 3...

  يه سري از عكسها رو از دوربين خواهرم انتقال دادم به گوشي خودم و اينجا ميزارم. بقيه عكسها هم تو گوشي همسرمه. .................................................. خونه مادربزرگم. كلاه بابابزرگم رو سر نارونه.         باغ             حياط خونه مادربزرگه (همون خونه اي كه هزار تا قصه داره)                             ...

سلام   چند روزي ميشه از مسافرت برگشتيم. عصر جمعه (15 فروردين) خونمون بوديم.   چه زود گذشت از عيد پارسال تا عيد امسال. الان يدفه يادم اومد كه هنوز مطلبي كه واسه تعطيلات عيد پارسال نوشتم رو تكميل نكردم.   امسال هم تو تعطيلات كلي عكس از نارون خانم گرفتم. بزودي ميام و عكسها رو ميزارم.       ...

ديروز يكي از فرشهاي كوچيكم كه خيلي كثيف شده بود و انداختم تو حموم كه بشورم. شير آبم باز كردم تا فرش خيس بشه. نارون و صدا كردم ديدم نيست. تو اتاقا هم نبود. يه نگاه تو حموم كردم ديدم بلهههههههههه. رفته تو حموم داره كيف ميكنه زير شير آب. منم از فرصت استفاده كردم . پودر رختشويي ريختم رو فرش و با هم فرش رو شستيم.       اينم عكس بعد از شستن فرش! داره تلويزيون نگاه ميكنه. ...

  امروز جمعه (18 بهمن 1392) به همراه جمعي از همكاران شوهرم به يكي از نخلستانهاي  روستاي ابتر (حومه ايرانشهر) رفتيم.   ...