ناروننارون، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 12 روز سن داره

نارون عزيزم

سفر به كرمان

چهارشنبه (2 بهمن 1392) شب حدوداي ساعت 9 به كرمان رسيديم. پدر و مادر شوهرم هم از صبح چهارشنبه اومده بودن كرمان .   صبح پنج شنبه رفتيم بازار كرمان       ناهار رو هم تو يه رستوراني داخل بازار خورديم. نارون جونم كه طبق معمول داخل رستوران زياد غذا نخورد و فقط يكم برنج و ماست خورد. .................................................................................................................... صبح جمعه براي ديدن باغ شاهزاده به ماهان رفتيم. اون روز هوا سردتر از روزاي قبل بود و كلا هواي ماهان هم سردتر از هواي كرمان بود.   من هميشه موقع غذا خوردن...
18 بهمن 1392

كيك خامه اي براي دختر گلم

نارون بهش ميگه كيك تولد. عكسش تو گوشيه باباي نارونه. بعدا ميزارم   اينم عكساش:           چون اواين بارم بود كيك خامه اي درست مي كردم ، تزئينش زياد جالب نشد ، ولي مزش عالي بود. ...
11 بهمن 1392

دخترم امروز 29 ماهه شد.

امروز 1 بهمن 1392 هست.نارونم 29 ماهه شد. (يادش بخير پارسال تو اين روز از مسافرت شمال همراه برادرم برگشتم ايرانشهر. )   دختر كوچولوي من هنوز از خواب بيدار نشده.   خدا بخواد فردا داريم براي 3، 4 روز ميريم مسافرت. ...
1 بهمن 1392

كتاب خوندن با استفاده از كاردستي

    نارون 7 تا كتاب داره از مجموعه كتابهاي حيوانات بامزه. آقا گاوه ،  خانم گاوه ، آقا گوسفنده ، خانم مرغه ، آقا بزه ، خانم اردكه و آقا اسبه. خيلي هم اين كتاباشو دوست داره. تا تونسته هم اونارو پاره پوره كرده و من با چسب زدن تونستم تا حالا نگهشون دارم.   به ذهنم رسيد شخصيتهاي اين كتابها رو براي نارون با استفاده از كاغذهاي رنگي درست كنم تا موقع خوندن كتاب با هيجان بيشتري همراهيم كنه. چون شخصيتهاي ساده اي هم داشت در آوردنشون با كاردستي كار زياد سختي نبود ولي يكم وقتگير بود.  چون مراحل زيادي داشت.  همزمان با خوندن كتاب ازين كاردستي ها استفاده ميكنم. اوايل نارون زياد همكاري نميكرد. كاردستي ه...
6 دی 1392

از پوشك گرفتن

از شنبه هفته پيش (23 آذر)  شروع كردم به از پوشك گرفتن نارون. يعني فكر نكنم پروژه عظيم تر ازين كار وجود داشته باشه.مشكل اينجاست كه دختركم اصلا حاضر نيست تو دستشويي جيش كنه.بچم دوست داره به گلهاي قالي آب بده. منم حساسسسسسسسسس!!! شوخي كردم. اصلا حساس نيستم رو اين مسائل. نميدونم چيكار كنم. احساس ميكنم هنوز زوده واسه نارون. دلم نميخواد بهش استرس وارد كنم. چند بار كه تو شلوارش جيش كرد با كف دستم آروم زدم رو صورتم و گفتم : اي واي. ميخواستم بهش نشون بدم كه نبايد اينكارو انجام بده. ولي انگار كار خوبي نكردم. چون الان هر وقت جيش ميكنه مياد پيشم و با حالت ناراحتي ميگه: اي واي.   تو اين مدت هميشه بدون پوشك بوده. فقط وقتايي كه ميخ...
4 دی 1392

شب يلداي 92

 يلداي امسال هم اومد و گذشت. البته من دير دارم در موردش مينويسم . چون يخورده كار داشتم و سرم شلوغ بود. امسال برعكس پارسال مهمون نداشتيم و جمع سه نفره خودمون بوديم. انار و هندونه از قبل خريده بوديم. منم كيك و پشت زيك درست كردم و باباي نارون هم يكم تنقلات خريده بود . همه رو گذاشتم رو ميز آشپزخونه و حالا بخور كي نخور. دختركم حسابي از ديدن خوراكي ها ذوق كرده بود. مخصوصا كه باباش براش پفك هم خريده بود .   آخرش هم يه فال براي خودمون گرفتيم. دو بيت اولش رو مينويسم.   عكس روي تو چو در آينه ي جام افتاد                 &...
4 دی 1392

يادداشت 6/9/1392

  من دارم جمله گفتن و با نوشتن به نارون یاد میدم مثلا تو دفترش مینویسم آب بده... نارون میخونه جمله رو.. وقتی ازم آب میخواد و ميريم سمت یخچال .. ازش میپرسم چی میخوای؟ میگه :آبه آبه من میگم: آب ... مکث میکنم... نارون میگه:‌بده چند تا كلمه هست كه ميتونه از رو نوشته بخونه: نارون... آب .. نان... مامان... اسم خودم... بابا... اسم شوهرم ...بده قصدم ياد دادن خوندن نيست تو اين سن. بيشتر ميخوام باهاش تلفظ كلمات رو كار كنم . امروز یه لحظه دیدم نارون جلو چشم نیست... صداش کردم نارون کجایی؟ ‌جواب نداد... رفتم دیدم گوشه اتاقش وایستاده ... تا منو دید گفت : پی پی ... گفتم :‌ پی پی ... گفت :‌کَدی (ی...
17 آذر 1392

عروسکهای نارون

اينم عروسكهاي دخترم . اول از همه يه عكس دسته جمعي!     و اينم سوگلي دخترم! باب اسفنجي   استيكرهاي روي ديوار اتاقش     ...
9 آذر 1392